تو که از نژاد بهاری و بهار به خاطر داشتن تو و بودن تو آمدن تو بود که گیسوان بلندش را به باد سپرد تا پریشانت شود و پریشانیش را با بغل بغل گل نسرین و شهلا و یاسمن با زیبایی هرچه بیشتر به رخ همه کشید.
وقتی سوز و سرمای خزان دوریت دلم را در یخ غربتت منجمد کرد وقتی که صدای یوزه باد ، برای فصل دلدادگیم قصه خواب زمستانی را چون لالایی مادران زمزمه کرد . . .
وقتی دستان پینه بسته برزگر روزگار، دانه های نگاهت را به زمین سرد بوستان خیالم سپرد!
آن روزکه خورشید روشن نگاهت در افق دور امید و انتظارت غروب کرد شب یلدای دلتنگی و دلخستگی من شروع شد!
آن شب که پرچم تاریک آسمان نشان و نماد عشق ظلمانی من شد ! و من در بهت مبهم امید به دوبار بودنت پشتم را دیدم که خمیدگی ابروی تو را کورکورانه تقلید میکرد
شاید بیایی و بیاوری نوید روز موعد را!
وسرانجام آمدی نشان به اون نشان که به سرزمین احساسم آن روز و آن شب تو بودی که طلوع کردی و برایم آفتاب شدی که روزم ، روز شود و مهتاب شدی که از تاریکی شب نترسم شبم و تاریکی افق چشمانم را ،امید آمدن روز ، و روشنی شوی!
آری! خورشید شدی تا یخم آب شود و ماه شدی تا قند تو دلم آب !
سبزی سبز دلم و گرمی زمین نگاهم شدی ، دانه های احساست را که به زمین سرد وجودم سپرده بودی حالا که گرمی بودنت گرمی زندگیم شد یکی پس از دیگری جوانه زدند و سر و سامان گرفتند!
افسانه ی دیو و پری واقعا افسانه بود تو آن حقیقتی که پری بودن را نه من ، که باد هم بلند فریاد زد ! و من نه خود دیو بودم که دود و زبانه بلند آتش سوزان و داغ دوری و نددیدنت چنان چهره خاطرم را سیاه کرده بود و سوزانده بود که دیو بودن من مثل پری بودن تو واقعی ترین و ملموس ترین واقعیت دنیای تعلق و دلبستگیم شده بود!
تو هرروز پری وش تر میشوی و بالا تر میروی و من هرروز زمینی و زمینی تر میشوم!
از قصه عشق زمینی ها که چیزی جز فراق و دوری و غم وصل و خیال وصال ندیدم و نشنیدم و نخوندم حالا قصه من زمینی و تو ی آسمانی . . به کجا میرسد فقط خدا داند! فقط یادت باشد برایم همه بهانه ای و هم نشانه! چه بگریزی و چه برگردی توفیری ندارد
**** دل یک دل است و دلدار یک دلدار! ****
لینک مستقیم http://mihanhamkar.com/buy_product_step2.php?uid=1746&pid=1572
نظرات شما عزیزان: